محمد الجواد شهادت بدون نغمه چشمه‌ای از حوضِ کوثررضا قاسمی

از همان روز ولادت قلبِ مضطر داشتی
بین چشمت چشمه‌ای از حوضِ کوثر داشتی

مشت را بر خاک می‌کوبیدی و می‌سوختی
هر زمان که روضه‌ی جانسوزِ مادر داشتی

در سرت رویای روزِ انتقامی سخت بود
محشری سوزان به ذهنت قبلِ محشر داشتی

روزگارت می‌گذشت و غصه‌هایت کم نشد
بر دلت غم روی غم‌های مکرر داشتی

بین شهری که پر از دشمن، پر از خونخوار بود
لااقل در خانه‌ات ای کاش، سنگر داشتی

خانه آزادی‌ست؛ وقتی شهر، زندان می‌شود
تو ولی در خانه زندانبانِ دیگر داشتی

روی خاکِ حجره‌ات مظلوم، گیر آوردنت
در کنارت کاش، خواهر یا برادر داشتی

همسرت می‌ریخت روی خاکِ حجره آب را
لحظه‌ای که جای لب‌ها دیده‌‌ای تر داشتی

تشنه جان دادی دم آخر شبیه جدّ خود
مثل او آیا به حنجر زخمِ خنجر داشتی ؟!

قتلگاهت خانه‌ات شد؛ همسرت هم قاتلت
حجره شد گودالت اما باز هم سر داشتی !

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]