حسین الشهید ولادت بدون نغمه درگاه دارُالاجابه‌رضا قاسمی

شاعر شدم با قنوتی، در دست، دفتر گرفتم
گفتند، من هم نوشتم، مضمونی از سر گرفتم
اینجا که من ایستادم، درگاه دارُالاجابه‌ست
صاحب کرم که بماند، من حاجت از در گرفتم
گفتم بینداز چیزی، دیدم که ظرفم طلا شد
کم خواستم گرچه اما، صدها برابر گرفتم
در روضه سینه زدن را، مدیون بابای خویشم
اما نمِ اشک خود را، از شیرِ مادر گرفتم
من فطرسِ روضه گردم، با بال‌های شکسته
از تیغه‌های علامت، اما دو تا پر گرفتم
در اولین بارِ پرواز، آنقدر بالا پریدم
از آسمان هم گذشتم، آخر به گنبد رسیدم

وقتی رسیدم به گنبد، دیدم حرم نوحه‌خوان است
گلدسته تکبیر می‌گفت، انگار وقت اذان است
اشک من آب وضو شد، رو به ضریح ایستادم
قبله همین‌جاست قطعاً، کعبه که سنگ نشان است
این نقطه عرش برین است، هر چند روی زمین است
بالاتر از کربلا نیست، اینجا تهِ آسمان است
هر ریشه از فرشِ صحن است، حبل‌المتینی که گفتند
اهل نجاتیم زیرا، اینجا پُر از ریسمان است
آرام می‌گیرم اینجا، زیرا در آغوشِ عشقم
آقام نوکرنواز و، با نوکرش مهربان است
دستم ادب کرد و گفتم: آقا سلامٌ علیکم
هر چند که رو سیاهم، اما سلامٌ علیکم

از ابتدا لال بودم، اما صدا آفریدند
گفتم سلام ایها العشق، وقتی مرا آفریدند
گفتند سجده روا نیست، بر غیر ذات الهی
پس ما به تو سجده کردیم، وقتی تو را آفریدند
پرواز ممنوع بودم، زندانیِ قعرِ چاهی
پر باز کردم همینکه، گنبدطلا آفریدند
گفتی گداهام دورند، از من که در اوج عرشم
این شد که روی زمین هم، کرببلا آفریدند
تا اینکه چشمِ کریمت، دنبال سائل نگردد
دور و بر خانه‌ات یک دنیا گدا آفریدند
اول تو را خلق کردند، بعدش تو ما را خریدی
ممنونم از لطفت ارباب، ما را چه خوب آفریدی

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]