موسی الکاظم شهادت بدون نغمه بال شکستهمحسن حنیفی

محبوس کرده در وسط سینه آه را
کرده اسیر خود دل خورشید و ماه را

او بانی نجات تمام اسیرهاست
یوسف اگرچه سهم خودش کرده چاه را

بر میله ی قفس زده بال شکسته را
تا که رفیق گریه کند هر نگاه را

از جور تازیانه تن او کبود شد
با یاد کوچه کرده تنش این سیاه را

راه نفس کشیدن او بسته می شود
هنگام نقل اینکه "کسی بسته راه را"

پایش شکست و پایه ی کرسی کشید آه
بر پای سلسله بنویس این گناه را

یک سو سپاه سندی و یک سو سپاه شمر
هم دست کرده سلسله هر دو سپاه را

بر روی تخته پاره لهوفی نهاده اند
که گریه کرده دم به دم قتلگاه را

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]