فاطمه الزهرا شهادت بدون نغمه مادر هجده سالهاسماعیل شبرنگ

مادرم خواست فقط نوکر زهرا باشم
نوکر خوبترین مادر دنیا باشم

چشم او چشمه ی الطاف کثیر عشق است
تا که من تشنه لب کوثر اعلی باشم

چادر خاکی او حق شفاعت دارد
پس روا نیست که دلواپس فردا باشم

انتخاب همه ی ما به خدا با خود اوست
او خودش خواسته امروز من اینجا باشم

باید از غربت یک مادر هجده ساله
دم به دم همنفس ماتم عظمی باشم

چقدَر زود گل یاس علی پرپر شد
آمدم گریه کن ام ابیها باشم

من شنیدم وسط کوچه زمین افتاده
حق بده مضطرب کوچه ی غم ها باشم

پیش چشمان حسن دست علی را بستند
آمدم یاور تنهایی مولا باشم

ولی اینبار "خلیله" وسط آتش سوخت
خاک بر چشمم اگر اهل تماشا باشم

فاطمه گفت که باید همه جا گریه کن  ِ
کشته ی بی کفن و بی سر صحرا باشم

کار از کوچه به گودال کشیده... باید
دلپریشان غم زینب کبری باشم

جامه ی ماه دریدند به پیش مادر
سر ارباب بریدند به پیش مادر

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]