فاطمه الزهرا شهادت بدون نغمه چادرت وقتیعلی اکبر نازک کار

چادرت وقتی یهودی را مسلمان می کند
یک نگاهت عالمی را مثل سلمان می کند

نوکرانت جای خود، آنها که صاحب منصبند
بلکه مور خانه ات، کار سلیمان می کند

قطره در آغوش دریا نیز دریا می شود
بی سواد کوی تو تدریس عرفان می کند

نزد تو ایمان هرکس با علی سنجیده شد
حب مولا کار ما را سخت آسان می کند

ای پناه آن کسی که شد سلامش بی جواب
این سکوتت غصه هایش را دو چندان می کند

مایه آرامش حیدر بیا و رو نگیر
این حجابت حال مَحرم را پریشان میکند

خواهشاً حرفی بزن با همدمِ بی همدمت
خانه ی امّید را بغض تو ویران می کند

در بغل زانو گرفته پهلوانت، رحم کن
گوشه چشمت علی را مرد میدان میکند

چاره بیچارگان را داغ تو بیچاره کرد
رفتنت این خانه را مانند زندان می کند

ای غروب تو طلوع بی کسی مرتضی
سوز هجرت این گلستان را غمستان می کند

دردش این بس، پیش چشمش پشت در خوردی زمین
تو بمان، حیدر برایت خوب جبران میکند

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]