فاطمه الزهرا کوچه بدون نغمه غصه روضهروح الله قناعتیان

مرور می کنم از غصه روضه را هرگاه
شرار آه دلی خسته میرسد تا ماه

پدر همیشه به من گفته بود من مَردم
وظیفه بود که با مادرم شوم همراه

قباله ی فدکش را گرفت و بر گشتیم
چه قدر حال دلم رو به راه ... اما - آه

چه میکنی تو اگر غیرت خدا باشی
و یک نفر برسد ناگهان... میانه ی راه -

-ببندد از سر کینه مسیر ناموست
صدای سیلی و دیوار و کوچه... یا الله

میان کوچه ی باریک و تنگ و توو در توو
تو فکر میکنی اکنون کجاست جای پناه ؟

چقدر قد بکشم روی پا، افاقه نکرد
و دست سنگی او رد شد از سرم ناگاه

فقط اشاره کنم، بگذرد چه ها دیدم
شبیه عمر خودش روضه ام شده کوتاه

فقط اشاره کنم، راه کوچه تا خانه...
به زور قامت خود را کشید تا درگاه

نفس کشیدنم از آن به بعد مشکل شد
به عزت و شرف لا اله الا الله...

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]