رقیه سادات شهادت زمزمه بابا عمّه رو زدنعبدالله باقری

سحر شده شب تار ، دیگه طعنه نزنید
آهای بچه های شام ، بابای منم رسید 2
اومده / که این سه ساله / نریزه آبروش
اومده / فقط یه کمی / خاکیه سر و روش
اومده / انگار ولی نیست / یه گوشه ی ابروش
ای وای - دلم پر از غم شده عمّه
چرا - محاسنش کم شده عمّه ؟ 2

 

بابا عمّه رو زدن ، با تازیونه زدن
تا میشد منم زدن ، به هر بهونه زدن 2
گفتم که / درد میکنه پام / به من سیلی زدن
گفتم که / آروم تا بیام .../ به من سیلی زدن
گفتم که / بابامو میخوام / به من سیلی زدن
انقد - زدن که سنگین شده گوشام
ببخش - نمیتونم بلندشم از جام 2

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]