حجت المهدی ، فاطمه الزهرا فراق و وصال ، شهادت ، هجوم به خانه وحی بدون نغمه چرا قصه ی هجر پایان نداردمحمد بیابانی

فراق تو درد است و درمان ندارد
چرا قصه ی هجر پایان ندارد

تو جان جهانی تو صاحب زمانی
بدون تو جسم جهان جان ندارد

بیا ای که در سال های ظهورت
پر است از بهار و زمستان ندارد

خودت را مگیر از دل بیقرارم
که بودن بدون تو امکان ندارد

تو این روزها باز هم غرق اشکی
و اشک تو را چشم باران ندارد

خدا را دوصد شکر آقا تو هستی
اگر زائر آن قبر پنهان ندارد

در این روزهای غریبی سپاهی
بجز همسرش شاه مردان ندارد

و بستند دستان خیبرگشا را
شنیدند و گفتند امکان ندارد

یهودی در آن کوچه دادش درآمد
مگر که مدینه مسلمان ندارد

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]