فاطمه الزهرا کوچه واحد ، زمزمه بمیرم که حالت وخیمه هنوزرضا رسولی ، مهران امیری ، حسین نوری ، بهمن عظیمی

نمیفهمه هیچ کس حال و روز من رو / برسون خدایا تو مرگ حسن رو
شده لحظه لحظه کارم آه و افسوس / مادر، سیلی، کوچه، شده مثل کابوس
میپرسن ازم که چه زود پیر شدم
توی نوجوونی زمین گیر شدم
اگه هر کی بود جای من تو کوچه
میفهمید چرا از همه سیر شدم
چشام/ شده پر از ستاره
دردام/ زیاد و بی شماره
غصم/ خون روی دیواره
ای وای امون امون از این غم 3


غمم اینه مادر شکسته پر تو / فقط من می دونم چی اومد سر تو
بمون مرهمی بر غم و درد من باش / میمیرم نباشی؛ به فکر حسن باش
واسه چی میلرزه صدات مادرم
منو میکشه گریه هات مادرم
زمینگیر شدی بعد اون حادثه
الهی بمیرم برات مادرم
مثل/ تو مردن آرزومه
صحنه ش/ همیشه روبرومه
مثل/ بغضی توی گلومه
ای وای امون امون از این غم 3


تو عمق نگاهت میفهمم یه رازه / تا از زخم سینه ت میاد خون تازه
رگِ خون تو چشمات، رد خون رو دیوار / پیش من غماتو نکن دیگه انکار
تو تنهاییات درد و میدی بُروز
بمیرم که حالت وخیمه هنوز
مث شمعی که میسوزه آب میشه
تو بستر داری آب میشی روز به روز
ای وای/ کسی نداره باور
اینقد/ زود شدی پیر و لاغر
چی میکشی با زخم بستر
ای وای امون امون از این غم 3

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]