فاطمه الزهرا بستر بدون نغمه تمام چشمها گریهوحید عظیم پور

زمین گریه زمان گریه، تمام چشمها گریه
صدای مادرم میآید از سجاده با گریه

چرا عجل وفاتی از قنوتش میچکد اینبار
چرا پس با صدای قطعه قطعه، پس چرا گریه؟

چرا ایندفعه جای "جار ثم الدار"ِ دستانش
به روی چادرش میبارد از هر ربنا گریه؟

دل معصوم وقتی بشکند کون و مکان بغض است
که ماهی بین دریا و کبوتر در هوا گریه

صدایی از در و همسایه میآمد که یا حیدر
بگو که فاطمه یا شب شود یا روز را گریه

پدر یک بیت الاحزان از کبود دردهایش ساخت
و کار ما در آنجا روز و شب شد، یکصدا گریه

جلال او، جمال او، صفاتی از خدا دارد
و با هر قطره اشک مادرم دارد خدا گریه

میان کوچه این ایام بی انصافی محض است
که خنده سهم قنفذ باشد اما سهم ما گریه

نه، اشک مادرم ازقصه های غربت باباست
فراوان ریخت از این دردهای آشنا گریه

علی را کار طوفانی زهرا خانه برگرداند
شبیه رعد میغرید و مثل ابرها گریه
.

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]