دفاع مقدس ، رقیه سادات مدافعان حرم ، شهادت زمینه ، زمزمه چقد تلخه طعم یتیمیحسین نوری

با ایما اشاره میفهمم بابام شد شهید
توی سوریه به همه آرزوهاش رسید
چقد تلخه طعم یتیمی و تنها شدن
شبیه رقیه دلم خیلی حسرت  کشید

کجایی بابایی
 ببینی سرازیره رو گونه اشک روونم
همین آرزومه
 بگیری منو توی آغوشت ای مهربونم

همه دردم  از مهجوریه
دلیل گریه هام  دوریه
ندارم خواب راحت شبا
بابام   گم شده   تو سوریه

آه باباجونم

 

چی میشه به چشم انتظاریم بزاری  محل
چی میشه بیا ی توی خوابم یه شب  لااقل
جای اینکه سرروی زانوت بزارم بابا
میرم گوشه ای میگیرم زانوها مو بغل

زدم آب وجارو
حیاط و دم در نشستم با بغض تو سینه
خبر داری یا نه
هنوز دخترت روز وشب چشم به راهت میشینه

میزارم عکساتو روبروم
نمیشه دردای من تموم
میخوام با تو درد دل کنم
نمیده مهلت بغض گلوم

آه باباجونم

 

بیای خونه دیگه تموم میشه روزای بد
نمیشم جدا از تو اصلا  تا روز ابد
نمیدونی که وقت برگشتن از مدرسه
جلوی در مدرسه جات خالیه چقد

یادم هست که پارسال
زیر کارنامم رو خودت امضا کردی بابایی
یقین دارم اینو
که الان توی آسمونا  کنار خدایی

توی کیفم لای هر کتاب
دارم عکساتو مثل تو قاب
خیالت راحت باشه بابا
نمیزارم کم توی حجاب

آه بابا جونم

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]