فاطمه الزهرا بستر بدون نغمه با زحمتی دو دیده به من بازکن گلمعلی شکاری

وقتی که حال و روز تو بهتر نمی شود
در چهره ام امید میسر نمی شود

با زحمتی دو دیده به من بازکن گلم
آیینه از نگاه، مکدر نمی شود

پرپر مزن میان قفس، ای شکسته پر
این پر برای پر زدنت پر نمی شود

از میخ در حکایت شرم مرا بپرس
رویم سپید پیش پیمبر نمی شود

بر روی زخم گونه ی خود جان مرتضی
مرهم گذار، گوشه معجر نمی شود

داغت عجیب پشت علی را شکسته است
از پا فتاده، فاتح خیبر نمی شود

باشد، حسین را به برم می کشم، برو!
اما بدان، محبت مادر نمی شود
***
با التماس گفت: مرو! پیش من بمان
زهرا اشاره کرد که، دیگر نمی شود
 

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]