حسین الشهید اربعین بدون نغمه ای شوق پا برهنه که نامت مسافر است (زائرین اربعین)میثم داوودی

ای شوق پا برهنه که نامت مسافر است
این تاول است بر کف پا یا جواهر است

راهی شدی به سمت رسیدن به اصل خویش
دور از نگاه شهر که فکر ظواهر است

دل های شستشو شده و پاک، بی شمار
چشمی که تر نگشته در این جاده نادر است

سیر است گرچه چشم و دلت از کرامتش
در این مسیر، سفره ی اطعام حاضر است

وقتی که در نگاه تو مقصد حرم شود
پاگیر جاده می شود آن دل که عابر است

با آب و تاب، سینه زنان، گرم قل قل ست
کتری آب جوش که در اصل شاعر است

فنجان لب طلا پر و خالی که می شود
هر بار گفته ای نکند چای آخر است

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]