علی اکبر ولادت بدون نغمه به سمت قبله ارباب زاده می گردمعلی شکاری

من از نگاه تو امشب ستاره می خواهم
دوباره آمده ام چند باره می خواهم
کناردفتر شعرم نشسته ام با تو
رسیده ام به غزل استعاره می خواهم
سر دو راهی عشق و حماسه حیرانم
بگو چه کار کنم راه چاره می خواهم
هوای کوی تو با خود مرا به مستی برد
که از شراب گذشتم شراره می خواهم
حرم نوشتم و دیدم دلم کبوتر شد
برای پر زدن امشب اشاره می خواهم

همیشه گرد حرم بی اراده می گردم
به سمت قبله ارباب زاده می گردم

همین که دست فلک از قمر نقاب انداخت
پسر نهان پدر را در التهاب انداخت
شمیم یاس تمام مدینه را پرکرد
میان میکده ساقی خُم گلاب انداخت
بگو اویس بیاید نگار برگشته
کمان سخت دعا تیرمستجاب انداخت
ولیمه می دهد امشب به نیت زهرا
دوباره سفره نذری ابوتراب انداخت
ببین که سیب بهشتی سدره عصمت
نگاه هاشمیان را چگونه آب نداخت

به جمع ماه رخان سکه است دلبریش
شکفته عمه سادات مهر مادریش

رسیده است فقط از بهشت دم بزند
و سرنوشت بهار مرا رقم بزند
نوشتن ازعلی دوم قبیله نور
نه کار ماست که باید خدا قلم بزند
کسی به غیرعلی درخودش نمی بیند
سپاه را به سپاه مژه به هم بزند
به بام شانه اوآسمان هویدا شد
دمی که خواست کنارعمو قدم بزند
وداع فاطمی اش باحرم، همین کافی است
که آتشی به دل شعر محتشم بزند

یقین به ناله لیلا زدند پیوندش
اگر که سوخته جان را دوازده بندش

کسی ندیده به رویا مثال چشمت را
بده به دست غزل ها غزال چشمت را
دو بال ابروی دلکش گره بزن، آن وقت
ببین به پای هلالت قتال چشمت را
 (کسی به حُسن و ملاحت به يار ما نرسد)
چه خوش گرفته ام ازخواجه فال چشمت را
پیمبرانه پدر را ببر به کودکی اش
اذان بگو که ببیند بلال چشمت را
بیا و پشت سرت لحظه ای نگاهی کن
مگیر از دل خونش وصال چشمت را

لب تو پنجره فولاد دیده پدر است
گواه داغ تو رنگ پریده پدر است

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]