فاطمه الزهرا هجوم به خانه وحی بدون نغمه مولای ما را او به خانه بازگرداندمحسن حنیفی

دستم به دامان کسی که بین کوچه
دستش جدا از دامن مولا نمی شد
جان علی مرتضی در مشت او بود
او را زدند و باز مشتش وا نمی شد

او آیه ی تطهیر بود و، دست ناپاک
دلخوش از اینکه زد به رویش رنگ نیلی
یک سنگریزه پیش اقیانوس هیچ است
هر چند قطعاً درد دارد جای سیلی

او را زدند و نبض عالم تند می زد
نظم جهان با نبض او در ارتباط است
قنفذ خراج خویش را در کوچه پرداخت
با ضربه اش دیگر معاف از مالیات است

پیراهن پیغمبرش را بر سر انداخت
با ناله هایش کوچه ها را زیر و رو کرد
هر چند بر رویش، خسوفی سرخ دارد
مهتاب، ابر تیره را بی آبرو کرد

آیینه بود و با ترک های وجودش
در چهره اش تصویر نور مرتضی بود
بی اعتنا بر زخمهای پیکر خویش
او بیشتر فکر غرور مرتضی بود

یک مو نشد کم از سر مولای عالم
مولای ما را او به خانه بازگرداند
می خواست تا پیش علی باشد همیشه
اما ورق را تازیانه بازگرداند

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]