علی الرضا زیارت ، شهادت ، ولادت بدون نغمه سلام خسته نباشید، صحن کهنه کجاست؟محمد سرایی

هوا هوای زمستان و برف سنگین بود
زمین به رأفت خورشید سخت مسکین بود
 
شبیه قله شده بود بین آن همه برف
سفیدی نوک آن گنبدی که زرین بود
 
سفید آمده برف و حرم سفید شده
سیاه آمده دل، آن دلی که خونین بود
 
نگاه میکند آقا به من و من اما
سرم شبیه دمای هوا چه پایین بود
 
غلط غلوط که اذن دخول را خواندم
نشست روی دلم پاسخی که تسکین بود
 
سلام خسته نباشید ،صحن کهنه کجاست؟
سوال اولم ازخادمانتان این بود
 
صدای همهمه بود و گرفتن صلوات
به پادری تو بوسه زدن چه شیرین بود
 
و ایستادم و از چشمهای من خواندی
که باز حاجتم آن آرزوی دیرین بود...
 
مرا بخوان که شب جمعه کربلا باشم
که ناله بشنوم ازمادری که غمگین بود
 
در این میانه پریدم ز خواب و دیدم که 
تمام خانه پر از عطر یاس و نسرین بود
 
پس از نماز سراغ کتابها رفتم
و این غزل همه تعبیر ابن سیرین بود...
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]