حسین الشهید ورود به کربلا بدون نغمه کربلا رفته فقط حال مرا می فهمدایمان کریمی

چند وقتی ست سحر روضه نم نم دارم
روی هر شاخه ی پلکم گل شبنم دارم
(سالها از غم هجران تو بر سر زده ام)
این روالی ست که در روضه دمادم دارم
کربلا رفته فقط حال مرا می فهمد
بخدا یک سفر کرببلا کم دارم
کربلایی نشدم، باز خدایا شکرت
تا ابد در دل خود شور محرم دارم
کاش که زنده بمانم، شب عاشورایی
تا ببینم که کنار رفقا دم دارم
(امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است)
نه؛ نخوانیم که زود است بداند زینب
پا به بالای بلندی برساند زینب

پس رسیدند به جایی که خطر بسیار است
گرچه در جمع حرم، شیر پسر بسیار است
عشق یک سینه و هفتاد دو سر میخواد
چه حراسی ست؟ در این قافله سر بسیار است
یک تنه اکبر و عباس سپاهی هستند
بهر این لشکر بزدل، دو نفر بسیار است
سر بازار خدا، شاه به سر می آید
از علی اصغر او معجزه بر می آید

چند روزی نگذشت اینکه رسیدند، ولی
چه قدر داغ در این قافله دیدند، ولی
علی اکبر و عباس و جوانان حرم
یک شبی تا به لب آب رسیدند، ولی
تشنه لب، حال لب تشنه فقط میداند
با لب تشنه سر از شاه بریدند، ولی
مرگ با عزت او باعث دینداری ماست
خون او تا به ابد حجت بیداری ماست

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]