رقیه سادات - - -زمزمه معجرمو آتیشا بردنجابر عابدی

آبله هام دوباره شر شد      بودنم آخرش ضرر شد
معجرمو آتیشا بردن    موهای سوخته درد سر شد
زخم دل کاروون شدم، ناتوون شدم، یک شبه بابا لکنت گرفتم
دردامو با نی دوا زدن، بی هوا زدن، هر چی ام نزن نزن که گفتم
کاشکی بابا رقیه تو نداشتی
رفتی منو با غصه جا گذاشتی
بابا بابا بابا بابا 2

گل داده غنچه های زخمام        سفید شده سیاه چشمام
بلند میشم صدبار میوفتم    بی حسّه بسکه دست و پاهام
نمیشنوم هیچ صدایی رو، هیچ نوایی رو، از همون روزی که زجر بهم زد
تو دست و پا گم شدم بابا، موندم چرا، وحشیونه میزدش یه نامرد
کاشکی بابا رقیه تو نداشتی
رفتی منو با غصه جا گذاشتی
بابا بابا بابا بابا 2

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]