باقر العلوم شهادت بدون نغمه با عون و عبدالله و جعفر حرف دارمعلیرضا خاکساری

عمامه بر میدارم از سر، حرف دارم
هر جا بیاید نام مادر حرف دارم
هر چه می آید بر سر ما از سقیفه ست
از غربت بسیار حیدر حرف دارم
از سیلی و دیوار و زخم سر بماند
این بار از یک داغ دیگر حرف دارم
مسمومیت آخر گریبانگیر من شد
از نیش زهر و زخم بستر حرف دارم
دیگر خلاصه میکنم درد و دلم را
از کربلا با قلب مضطر حرف دارم
جا ماندم از جان بر کفان لشگر عشق
با عون و عبدالله و جعفر حرف دارم
بر یک رشید ارباً اربا گریه کردم
بر روضه شبه پیمبر حرف دارم
گهواره جنبان میان خیمه بودم
از بی قراری های اصغر حرف دارم
سر نیزه ها را دیده ام در کشمکش ها
از چکمه و پهلو مکرر حرف دارم
ای کشتگان اشک، اگر طاقت بیارید
از خنجر و گودی حنجر حرف دارم
گودال از خون خدا پر شد لبالب
از ضربه ی سنگین آخر حرف دارم
با چشم خود دیدم چهل تا نعل تازه
از جای سم بر روی پیکر حرف دارم
با آستین پاره عمه روسری ساخت
ای مردم از قحطی معجر حرف دارم

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]
    بدون نامچهارشنبه، 09 مهر 1393 09:24
    سلام خدا خیر بده به آقای خاکساری، خیلی خوب گفتند اما شاید این بیت اینجوری جانسوز تر باشه: ای کشتگان اشک، اگر طاقت بیارید از حنجر و کُندیِ خنجر حرف دارم

    پاسخ:
    ای کشتگان اشک، اگر طاقت بیارید* از حنجر و کُندی خنجر حرف دارم ... حرف دارم ...