علی اکبر ولادت بدون نغمه تو همان معجزه ی دست پدر می باشیمحمدرضا ناصری

مثل اسفند دلم روی دلم بند نبود
مدتی روی لبان همه لبخند نبود
درد دوری ز پیمبر که خوشایند نبود
و کسی مثل خداوند هنرمند نبود
تا که پیوند زند زلف غم و شادی را
تا نمایان بکند زینت آبادی را

از همان لحظه ی آغاز تو صحبت شده بود
نوبت دیدن رخسار تو قسمت شده بود
بی تحرک همه ی آینه حیرت شده بود
که خداوند به رخسار تو رؤیت شده بود
و کسی نیست که دست از سر تو بردارد
آخر این چهره نشانی ز پیمبر دارد

 می نشینم که سر راه عبورت باشم
روشن از پرتو یک جلوه ی نورت باشم
ای سلیمان بده اذنی که چو مورت باشم
می شود تا نمک نان تنورت باشم؟
انبیا کاسه به دستان کرم خانه ی تو
دشمن و دوست همه محو تو دیوانه ی تو

چهره ات اوج جمال است ولی باور کن
وصل تو خواب و خیال است ولی باور کن
دیدنت امر محال است ولی باور کن
این گدا گرچه وبال است ولی باور کن
به خیالات و محالات دلم خوش باشد
من به این گردش حالات دلم خوش باشد

مادرت شوق غزلخوانی باران دارد
پدرت بر همه اوصاف تو ایمان دارد
در رگ و ریشه ی تو نام علی جان دارد
و جهانی سر انگشت تو، امکان دارد
تو همان زمزمه ی اهل نظر می باشی
تو همان معجزه ی دست پدر می باشی

پدرت گفته که از زخم تنت می میرد؟
از پریشانی زلف شکنت می میرد؟
از عوض گشتن لحن سخنت می میرد؟
ذکر بابا که نباشد دهنت، می میرد؟
در پی ات می دود و هی خبرت می آید
عمه هم ضجه زنان پشت سرت می آید

از چه پس بال و پرت زخمی تغییر شده
فرصت خنده به لب های تو زنجیر شده
از شما مانده صدایی است که تصویر شده
آیه قطع و جدایی است که تفسیر شده
این همه داغ به روی جگر بابایت
عاقبت می شکنی توکمر بابایت

محمد رضا ناصری
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]