فاطمه الزهرا بستر واحد دیگه روزای آخرهامیر حسن سالاروند

اشکام گواهی میده که دیگه روزای آخره
دست خودم نیس به خدا دل من زار مادره
هست دو سه ماهی عزیزم از بابامون رو میگیری
پا میشی از جا دستتو همش به پهلو میگیری
از زخم کهنه روی تن تو     گل میده هر دم پیراهن تو 2
زینب بمیره واست / شبها تا صبح بیداری
داری تو تب میسوزی/ از شدت بیماری 2
وای مادرم یازهرا 4

تابوتتو تا که دیدی شکر خدا خندیدی باز
می خوای بری اما چه زود به بودنت دارم نیاز
آرزوم این بود که یه روز بزرگ بشم مادر جونم
بازوت اگه درد میکنه دستاسو من بچرخونم
اما نشد تا تو کار خونه     باشم شریکت وای از زمونه 2
اشک چشام میریزه/ با رفتن تو آخه
شد آرزوهام پرپر/ مثل گلی رو شاخه 2
وای مادرم یازهرا 4

امیر حسن سالاروند
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]