فاطمه الزهرا شهادت ، بستر واحد ، زمزمه نگو که پلکام می سوزهرضا تاجیک

چشماتو بستی و/ هول و ولا دارم    رو کف پای تو/ چشمامو میذارم
میبینمت از درد     پهلو تا صبح بیداری
داری تو تب می سوزی  از شدت بیماری
نگو که پلکام می سوزه / پایین چشمام می سوزه
نگو ز درد پهلوهات / که قلب بابام می سوزه
باید که تو دعا کنی / شهر و پر از نوا کنی
تنها تو می تونی طناب / ز دست بابا وا کنی
مادرم! نرو بمون که بابامون غریب شده
مادرم! بی یاور و بی همدم و حبیب شده
مادرم! خدای صبر، اسیر و بی شکیب شده

به عشق به حیدر / خیرالعمل گفتی   به ذکر اون احلی/ من العسل گفتی
گفتی که پاش وایمیستم  تا آخرین قطره خون
شهر و به هم می ریزم      با ناله های محزون
گل سپید آرزو / برای دنیا آبرو
هر چی دلت میخواد بگو/ عجل وفاتی رو نگو
نرو که دل کباب میشه/ دنیا پر از عذاب میشه
نرو که بی تو سلامِ/ مرتضی بی جواب میشه
مادرم! نرو که دل تو غصه ی تو اسیره
مادرم! نرو عذاب، دامن شهر و می گیره
مادرم! نرو بابام بدون زهرا می میره

رضا تاجیک


دریافت فایل
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]