موضوع نامشخص - بدون دسته بندی ، حسین الشهید اربعین واحد یک اربعین گذشته و ...میثم میرزایی

یک اربعین گذشته و داغ تو روی دلمه
هر روز سال برای من روز دهه محرمه
این چل روزه برام گذشت مثل چهل سال آزگار
بلند شو از جا و روی زخم دلم مرهم بذار
ببین که زینب اومده با یه دلی ز غصه چاک
باور نداشتم که باشی تو زیر خاک و من رو خاک
پاشو ببین کبودیا مونده هنوز روی تنم
هر جا که بردم اسمتو با تازیونه زدنم
تا فهمیدن مرد نداریم جسور شدن حرومیا
رفتن با سوت و هلهله به سمت خیمه ی زنا
هول و ولا افتاده بود توی دلای بچه هات
وقتی که برگشت دشمنت با دست پر از خیمه هات
اومدم اینجا که بگم چه خبر از روی سنان؟
قربون زخمای لبت خوب شده جای خیزران؟
حالا که اومده داداش زینب به بالای سرت
فقط یه خواهشی دارم چیزی نپرس از دخترت
زخم زبون و کینه ها میزد به زخمامون نمک
جلوی چشم خواهرت رقیه تو زدن کتک
موقع غسل دادن دیدم کبودیا رو روتنش
بدی نکرده بود ولی نانجیبا بد زدنش
اگرچه رفتی ندیدی که چی گذشت به خواهرت
پاشو ز خواهرت بپرس راستی چی شد با معجرت؟
پشت و پناه خیمه ها تا که تو رفتی ز برم
دست یه بی حیا داداش اومد به سمت معجرم
ببین داداش بعد تو چه بلایی اومد به سرم
بلند شو از جا و ببین چقد شبیه مادرم
وقتی به پای تو شدم کبود و قامت خمیده
تازه دونستم مادرم تو مدینه چی کشیده
داداش حسن میگفت یه روز دور از چشای پدرم
یه نانجیب توکوچه ها شد سد راه مادرم
اون بی حیا اومد با یه قلبی پر از نفرت و کین
یه جوری زد که مادرم باصورت افتاد رو زمین
تا روی نیلی شو دیدم دنیا خراب شد رو سرم
می گفت پیش بابات علی نگو چی دیدی پسرم

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]