فاطمه الزهرا شهادت ، کوچه بدون نغمه خدا نوشته مرا از ازل گدای شمامحسن حنیفی

نشسته ام به در خانه و سرای شما
خدا نوشته مرا از ازل گدای شما
نهاده ام سر خود را به خاک این کوچه
میان کوچه به جا مانده ردّ پای شما
جسارت است، مرا هم صدا کن، ای پسرم
غریبه ام که شوم، مادر! آشنای شما
رسیده ام به مدینه ولی کمی دیر است
نمی شد اینکه مرا می زدند جای شما؟
دلش چگونه می آمد به صورتت می زد؟
مقابل علی و چشم بچه های شما
مگر چه آمده بر حال و روز پهلویت
که شانه حسنت می شود عصای شما
گرفته راه نفس، خون تازه می ریزد
شکسته در وسط سینه ات صدای شما
برای رفتن خود گوئیا دعا کردی
خدا کند که نگیرد فقط دعای شما
کمی تبرّک، تربت ز کربلا دارم
که شاید این بشود مرهم و دوای شما
به بیت آخر عمرت تو را قسم مادر
 دعا نما که بمیرم به روضه های شما

محسن حنیفی
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]