فاطمه الزهرا شهادت ، ولادت بدون نغمه گرامی دخت احمدغلامرضا سازگار

محمّد را گرامی دخت احمــدپروری زهرا
ابـر مـرد دو عالـم را یگانــه همسری زهرا
تــو امّ الاحمــد و امّ الکتـاب و امّ اسلامی
تو فرقانی، تو طاهایی، تو قدر و کوثری زهرا
امیـرالمؤمنین حیدر بوَد، حبل‌المتین حق
به حقِ حق که تو حبل‌المتین حیدری زهرا
تو از سر تا قدم احمّد، محمّـد پای تا سر تو
علی زهرای دیگر، تو علـیِّ دیگری زهرا
بـه گـرداب تحیـر غرق شد عقلم، نمی‌دانم
علی از توست برتر یا تو از او برتری زهرا؟
نبـوّت بـر زنــان نبــوَد، وگرنـه فـاش می‌گفتم
تو روی دست، مصحف داری و پیغمبری زهرا
تو پیغمبــر نـه، تــو بالاتـر از پیغمبران استی
تو روح پـاک ختــم الانبیا در پیکری زهرا
تو بانــوی همـه سـادات عالـم تـا صف محشر
تو بـر مـردان کل آفــرینش رهبـری زهرا
تو بــر بــاغ ولایــت بــا سرشکت فیض بارانی
تو بـر نخـل نبوت ریشه و برگ و بری زهرا
تـو هـم بـر چـار سـادات ملـک تا حشر، بانویی
تـو هـم بـر چار بانوی بهشتی سروری زهرا
علی فخریّه زآن دارد کـه دارد همسری چون تو
نبی بر خویش می‌بالد که او را دختری زهرا
زهــی ایمــان و تقـوا و جهاد و همت و عزمت
که با مولا امیرالمـؤمنین هم‌سنگـری زهرا
امــام مجتبــی بالــد کــه مـن فرزند زهرایم
حسین بن علی نـازد که او را مادری زهرا
تو در بیت ولایت هـم مهی هـم آفتـاب استــی
تو در بحـر نبوت هم صدف هم گوهری زهرا
نه در مسجد، نه در خانه، نه در کوچه، نه در صحرا
تو در عالـم، تـو تـا محشر، علی را یاوری زهرا
تو بــا شیرخــدا هم‌شأنـی و هم‌گـام و هم‌سنگر
تو از پیغمبــران هــم جـز محمّد برتری زهرا
تو بـا یـک خطبـه لرزانـدی تن کفر و ضلالت را
تو تــا عمــق زمـان اسـلام را روشنگری زهرا
محمّــد شهــر علـم اسـت و امیرالمؤمنینش در
یقین دارم که تو هم شهر علمی، هم دری زهرا
نبــی مِهــر و علــی ماهــی کـه دارد یازده‌اختر
تو تنها خود سپهر و مهر و ماه و اختری زهرا
محمّــد خلــق عالــم را بـه فرقان داوری کرده
تو فرقــان محمّـد را به نطقت داوری زهرا
نوشتـه در نگـاه و نقـش لبخنـد علی هر دو
تو زهرایی، تو زهرای محمّد منظری زهرا
همــای قلّـۀ رحمـت علـی بود و علی باشد
تـو او را تـا خدایــیِّ خدا بال و پری زهرا
قیــام کربــلا را زینبــت پــرورد بـا صبرش
زهی بر دامن پاکت که زینب پروری زهرا
من و تاریخ و عالم هر سه می‌گوییم با هم، تو
قتیـل انتقـامِ جنـگِ بدر و خیبری زهرا
نمی‌دانـم بقیعـی یـا کنــار خانـه‌ات دفنی
و یا در بین محرابِ نماز و منبـری زهرا
ز درد بـازو و پهلـوی تـو این درد، سنگین‌تر
که غم‌های علی را لحظه لحظه بنگری زهرا‌
تو بر مـا از ازل آموختــی درس ولایت را
تو ما را تا ابد آموزگار و رهبری زهرا
عـدو بـر بیت مـولا حملــه‌ور گشتــه، نمی‌داند
که تو پشت در خانه بـر او یک لشکری زهرا
تو بــا دست شکستــه پاسدار دست حق گشتی
تو از مسجد علی را سوی خانه می‌بری زهرا
تو دادی چشــم گریــان «میثـم» آلوده‌دامان را
اگر چه نیست قابل، اشک او را می‌خری زهرا

استاد حاج غلامرضا سازگار
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]