فاطمه الزهرا شهادت ، ولادت بدون نغمه ای خوانـده خـدا مدح تو راغلامرضا سازگار

ای خوانـده خـدا مدح تو را بهر پیمبر
وصف تو درخشیده به تطهیر و به کوثر
راضیــه و مرضیـه و صدیقــه، امینـه
منصـورۀ معصومـه و زهرای مطّهر
هم وجه خدایی تو و قرآن محمّد
هم دست یداللهی و هم حامی حیدر
هم مام دو عیسایی و هم مام دو مریم
هـم برتــری از آسیـه و مریم و هاجر
بر دست تو ای دست خدا خواجۀ لولاک
یک بـار نـه صـد بـار زنـد بـوسه مکرر
انسیّــۀ حــورایی و حــوریّۀ انســی
با این همه می‌بینمت از هر دو فراتر
گویند: دمـد بـوی بـهشت از نـفس تو
والله بــهشت از نـفس تـوست معطر
میکـال، جلــودار تــو در روز قیــامت
جبریــل، علمــدار تـو در عرصۀ محشر
هم خانه تو مشرق دو ماه و دو خورشید
هــم دامـن پاکـت، فــلک یــازده‌اختر
ایـن ذات الهـی است کـه نازد به حسینش
این شخص حسین است که نازد به تو مادر
ای دور سرت قلبِ نبی گشتـه! بگردان
ما را ز کــرم دور ســر فضــه و قنبر
بر عرش خـدا هشت ملک آمده حامل
در خیـل مـلَک چار ملَک آمده سرور
آن چار، گرفته به سویت دست توسل
وینِ هشت، نهادند به خاک قدمت سر
خورشیـد فروزنـده عـرش اسـت هماره
آن دل کــه بــوَد در یـمِ نـور تو شناور
اوصـاف تـو را ای ز ثنـایت همـه عاجز
خواننـده خــدا و شنونـده است پیمبر
خـلقت بنـویسند و بگوینـد و بخواننـد
هرگـز نبــوَد گـفتن مــدح تــو میسر
دست تو همان دست خداوند تعالاست
گر نیست چرا خم شد و بوسید پیمبر
ارواح رُسُل را همه تعظیم به احمد
تعظیم محمّد به تو- ای عصمت داور
مقبـول خـدا توبــۀ آدم بــه تو بانو
محتـاج دعا حضرت حوّا ز تـو دختر
سوگند به مهر تو که با خصم تو خصمم
حتــی پــدر و مـادر و فرزنــد و برادر
اسلام، سرافـراز علـی بــود و علی بود
پیوستـه سرافـراز که بودیش تو همسر
تـو دیـن خدا را چو زره بودی و سنگر
تو بهر علی دست و سپر بودی و خنجر
والله قسـم فضــۀ تـو برتـر از آن است
از اینکـه فشاننـد بـه پایش دُر و گوهر
در خط حجاب تو هـدایت شـده پاکی
با درس عفاف تـو حیـا گشتـه مسخر
دستی که به آیات رُخت کرد جسارت
پایـی کـه لگـد زد بـه در خانۀ حیدر
آن پـای فـرو بــاد فـرو باد در آتش!
آن دست جـدا بـاد جـدا باد ز پیکر!
قرآن رسول الله و دست نجس خصم؟!
بیت الحــرم فاطمــه و شعلــۀ آذر؟!
این بــود طرفــداری از بیـت ولایت؟
ایـن بـود نگهبانــی از ســورۀ کوثر؟
زهــرا زدن و دعـوی اسلام نمودن؟!
ناپاک‌ترنــد ایــن قــوم، والله ز کافر
کشتند ز کین همسر و فرزند علی را
با کینـۀ بـدر و احد و خندق و خیبر
تنها نه ز یک دست جسارت به رُخت شد
از هـر طـرف آمـد بــه تنت ضربتِ دیگر
آن زخم به بازوت زد، آن ضربه به پهلوت
کشتنــد نـه یکبــار تــو را ، بلکـه مکرر
بشکست در و بـاز شـد و خورد به پهلوت
یک ضربـه ز دیـوار رسیـدت، یکی از در
«میثم» به خدا فاطمه پیوسته ستم دید
نفریـن ابــد بــاد بــر آن قوم ستمگـر

استاد حاج غلامرضا سازگار
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]