فاطمه الزهرا بستر واحد صورتشو میپوشونهمصطفی رب دوست مطلق

چند روزه مادر توخونه صورتشو می پوشونه
تو هرنماز بین قنوت عجّل وفاتی می خونه
دل مادر مثل قلب حیدر شکسته
شده از نامردی مردم زار وخسته
نمی دونم میخ در با مادر چه کرده
نمازش رو میخونه با سختی نشسته
واویلا 4بار
کسی ندیده تاحالا اون صحنه ای که من دیدم
از پشت این در ناله ی فضّه خذینی شنیدم
خودم دیدم لشگر اعداء بین خونه
خودم دیدم شعله ی آتش زد زبونه
تا دست مادر به دست بابا گره خورد
صدا زد ملعون بزن قنفذ تازیونه
واویلا 4بار
وقتی رسیدم تو کوچه مادر و دیدم رو زمین
با یه طناب بسته بودند دست امیرالمومنین
دلی سنگ و مردمی مثل قوم نمرود
پر از هیزم کوچه ای تنگ و آتش ودود
خداوندا با که گویم ناموس حیدر
غریب وتنها میان نا محرمان بود
واویلا 4بار

به سبک (تا مشکت و تو آب زدی) حاج آقا مهدی سلحشور

مصطفی رب دوست مطلق
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]