فاطمه الزهرا هجوم به خانه وحی بدون نغمه من یاس احمدم که خزان زد به روی منمجتبی صمدی

 

من یاس احمدم که خزان زد به روی من
غم ریخته است شهد بلا در سبوی من
نگذاشتند غنچه من چهره وا کند
گلچین شکست شاخه گلِ آرزوی من
گلچین گلاب جان مرا با لگد گرفت
روزی که حمله کرد ز کینه بسوی من
آتش چو دید پشت در خانه  بی کسم
از معجرم گذشت و شرر زد به موی من
می خواستم نفس بکشم میخ در رسید
یکباره قطع گشت نفس در گلوی من
جایی نمانده بود برای گریز من
افتاد درب شعله گرفته به روی من
در زیر بار آن همه لطمه به جای عطر
با بوی دود و خون شده آغشته بوی من

مجتبي صمدي

 

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]