قاسم بن الحسن - - -- - -پراکنده- حضرت قاسم علیه السلام- - -

گل من چرا زخمی از نیش خاری
پـراکنده در دامــن لاله زاری؟
مرا داغ لب‌های خشک تو بر دل
تو بهر چه از چشم خود اشکباری؟
تنت مثل جوشن شده حلقه حلقه
تو دیگر نیازی به جوشن نداری
مزن اینقدر دست و پا روی دستم
قـرار دل مـن چـرا بـی‌قراری؟
تو ماه به خون خفته‌ام در زمینی
تو باغ خزان دیده‌ام در بهـاری
شهیدان نهادند بر خاک، صورت
تو سر بر سر دوش من می‌گذاری
چگـونه عمـو زنـده بـاشد ببیند
تو جان بر سر دست او می‌سپاری؟
همه آرزوی عمویت همین است
که یک بار، یک ناله از دل برآری
چگـونه عسل از دم تیغ خــوردی
که خون از دهان تو گردیده جاری
خدایت دهد اجر، «میثم» که بـر ما
ز دل می‌سرایی، به خون می‌نگـاری

استاد غلامرضا سازگار
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]