قاسم بن الحسن شهادت زمزمه مانده براهت عمو دو چشم بي سوي منسید محسن حسینی

مانده براهت عمو دو چشم بي سوي من
به دست دشمن ببين خرمن گيسوي من
گفتم يتيمم نازم را خريدند
با تير و نيزه به سويم دويدند
اي عمو جان           اي عمو جان           اي عمو جان
* * * * * * * * * *
چه مي شود گر کني تو يک نگاهم عمو
ديـده براهـم بيـا بـه حجله گاهـم عمو
جاي حنا ز خون روي من رنگ است
نقـل دامـاديـم بـاران سنگ است
اي عمو جان           اي عمو جان           اي عمو جان
* * * * * * * * * *
که ديده در اين جهان اي گل ختمي مآب
کسي بگيرد ز گـل باسـم مرکب گـلاب
اي عمو جان بيا کن تماشايم
تير و باران شدم مثل بابايم
اي عمو جان           اي عمو جان           اي عمو جان
* * * * * * * * * *
بـگـو تـو بـاد صـبا ، بـا حسـن مجتبي
بيا که قاسم زده در حجله گه دست و پا
بيـا تـا قاسـم خـود را ببوسي
ديدني باشد اين بزم عروسي
اي عمو جان           اي عمو جان           اي عمو جان

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]