قاسم بن الحسن - - -- - -زبانحال حضرت قاسم (ع)- - -

در نـواي دائـمم مـن ـ قاسمم مـن قاسمم من
من پريشانم پريشـان ـ اي عمو جان اي عمو جان
قبله من روي ماهـت ـ چشم مـن باشـد براهت
رو نمايت مي دهم جان ـ اي عمو جان اي عموجان
سوي تو باشد عمو جان ديده بي سوي قاسم
با لگد دشمن کشيده شانه بر گيسوي قاسم
تشنه و جان بر لبم من         زيـر سـم مرکبـم من
اي تماشايي ببين هستم تماشايي عمو جان
ديده بر راه توام از چه نمي آيي عمو جان
* * * * * * * * * *
شـد يتيم بي نشـانه ـ تـيـر غمـها را نشـانه
از حـرم اي دلبـر من ـ کن نگاهم کن نگاهم
هر طرف من را کشيدن ـ لاله را با نيزه چيدن
غرق خون و غرق اشگم ـ غرق آهم غرق آهم
دلبر من هستي و بي تو دلم تنگ است عمو جان
نقل دامـاد حـرم از نيزه و سنگ است عمو جان
ديده بگشا کن تماشا          ماه کنعـان حسـن را
اي امير خيمه ها از خيمه ها رو سوي من کن
تير و باران شد تنم من را ببين ياد حسن کن
* * * * * * * * * *
تشنه لب جان داده قاسم ـ روي خاک افتاده قاسم
اي عمو چشـم انتظارم ـ کي مي آيي کـي مي آيي
از فـرس افتـاده ام من ـ از نفـس افتـاده ام من
اي قـرارم بي قـرارم ـ کـي مي آيي کـي مي آيي
در حـرم سـربـاز کـوچـک بـودم و حـالا رشـيدم
چون که من در زير دست و پاي مرکب قد کشيدم
بر رکاب اي گلعذارم          من دگر پا مي گذارم
پيکرم شد پاره پاره کي کنم از تو کناره
هستي قاسم فـداي تار موي شيرخواره
* * * * * * * * * *
سيد محسن حسيني
به این سبک خوانده می شود
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]