حسین الشهید - - -- - -شرح حال سيد الشهداء در آخرين لحظات- - -

بعد از مدتي که امام (ع) کارزار نمود و هيچ کس قدرت مقابله با آن حضرت را نداشت، امام باقر(ع) مي فرمايد: بيش از هفتاد و دو زخم بر پيکر امام(ع) وارد کردند.
ايشان خسته شدند، لحظه اي براي استراحت ايستادند، ملعوني سنگي پرتاب نمود و پيشاني مبارک حضرت را شکست، پس از اصابت سنگ به پيشاني امام(ع) ، حضرت پيراهن را بالا زدند تا خون پيشاني راپاک کنند.
در اين لحظه حرمله تير سه شعبه اي به سمت حضرت رها کرد و تير به سينه حضرت نشست. آنگاه امام(ع) سر به آسمان بلند کردند و فرمودند: «خداوندا ! تو مي داني اين لشکر کسي را مي کشند که جز او پسر دختر پيامبري بر روي زمين نيست.» مدتي پيکر نيمه جان امام روزي زمين افتاده بود و کسي جرئت نزديک شدن به آن ذات نوراني را نداشت.
هلال بن نافع مي گويد: به خدا قسم کشته به خون آغشته اي را بهتر و خوشتر از او هرگز نديده بودم...و چنين با خدا نجوا مي کرد:
«الهي رِضاً بِرِِضِاکَ، صََبراً عَلي قَضائِک يا رََبََََّ لا الهَ سِواکَ...» خدايا! راضي به رضاي تو هستم و در برابر قضاي تو صبر مي کنم.
اي پروردگار من معبودي جز تو ندارم، اي پناه پناه آورندگان، اي خدايي که هميشه هستي و پايان نداري، اي زنده کننده مردگان، اي کسي که بر هر کسي بر اساس عمل او حکم مي کني، بين من و اين مردم حکم کن که تو بهترين حاکمي و فرمود:
تمام خلق را در راه عشق تو ترک کردم و راضي به يتيمي کودکانم شدم تا تو را ببينم و اگر در راه عشقت مرا قطعه قطعه کني، دلم به غير تو اشتياقي ندارد.
شرح شمع صفحه233-235
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]